انجمن خیریه حجتیه مهدویه، معروف به انجمن حجتیه یا انجمن ضدبهاییت یکی از مهمترین تشکل­های مذهبی پیش از انقلاب در سال 1332 توسط شیخ محمود حلبی تاسیس شد. محمود ذاکرزاده تولایی، معروف به شیخ محمود حلبی فرزند شیخ غلامرضا در 17شهریور ۱۲۷۹ در مشهد متولد شد. او قریب به یک قرن زیست و در شامگاه جمعه ۲۶ دی ۱۳۷۶ بر اثر بیماری قلبی درگذشت و بنا بر وصیتش در جوار مرقد شیخ صدوق، ابن‌بابویه به خاک سپرده شد. شیخ محمود که دروس حوزوی را در مشهد می­خواند، همزمان به آموختن فلسفه نیز روی آورد. دو سال در محضر استادانی چون شیخ حسن کاشانی، شیخ اسدالله یزدی و حاج فاضل خراسانی فلسفه آموخت و چهار سال هم در محضر آقابزرگ شهیدی «اشارات» و «اسفار» را فرا گرفت. سپس به تدریج از فلسفه فاصله گرفت و به افکار آیت ­الله میرزا محمدمهدی غروی اصفهانی بنیانگذار مکتب معارف مشهد علاقمند شد. چهار سال در درس معارف الهیه آن استاد شرکت کرد و تقریرات درس او را نگاشت. ارادت او به استادش و گرایش او به مکتب معارف مشهد به‌گونه‌ای بود که بعدها به «ضدفلسفه» بودن و «مخالفت با گرایش‌های صوفیانه و درویشی» معروف شد. وی در درس‌ خارج فقه و اصول آیت ­الله حاج میرزا محمد آقازاده خراسانی و آیت­ الله حاج حسین طباطبایی قمی شرکت کرد و اخلاق و عرفان را هم از محضر حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی کسب فرا گرفت.[1] حلبی پس از واقعه مسجد گوهرشاد در سال 1314 تحصیل و تبلیغ را رها کرد و به کشاورزی روی آورد. پس از هشت سال دوری از علم و تحصیل به مشهد بازگشت و به امر تبلیغ دین اقدام نمود. فعالیت‌های عمده او در این دوره کارهای تبلیغی در قالب منبر بود. آنقدر در این کار، مهارت و شهرت به دست آورده بود که به شیخ محمود حلبی واعظ مشهور شد.[2] حلبی در سال 1327 ناگهان روحیه احتیاط‌کاری و دوری از سیاست را کنار گذاشت و وارد عرصه فعالیت‌های سیاسی شد. عامل ورود او به این عرصه نامه‌ای بود که از آیت­ الله سید ابوالقاسم کاشانی دریافت کرد. حیدر رحیم­پور از مبارزان سیاسی مشهد، درباره نقش حلبی در جریان ملی شدن صنعت نفت در خاطراتش می­نویسد: «شیخ محمود حلی، پس از رسیدن نامه آقای کاشانی برخلاف ضوابط حوزه آن روز بدون هماهنگی با کفایی و دربار، به شیوه­ای انقلابی، مردم را برای شنیدن اعلامیه تاریخی آیت ­الله کاشانی و گزارش مطالب سیاسی روز به مسجد جامع گوهرشاد فراخواند و با این کار، تعادل قوا را درهم ریخت وحوزه­ای که بدون اجازه کفایی، نفس نمی­کشید ناگهان احساس آزادی کرد و مرحوم حلبی با آنکه می­دانست مدرسه­ها و هیئت‌های مذهبی و جمعیت‌های دینی خراسان درخواست کرد که در آن شب سرنوشت­ ساز در مسجد گوهرشاد، تجمع کرده و آماده گردند تا منسجم و متحد در مقابل مخالفان اسلام و نهضت نفت، به‌پاخاسته و به دفاع از حریم اسلام برخیزند.»[3]

 او بر این باور بود که بهاییان با استفاده ابزاری از برخی آیات و روایات گروهی از مردم را فریب می‌دهند و بهترین راه رویارویی با آنها تشکیل یک انجمن و استفاده از شیوه خود آنهاست.  بر همین اساس، تاکید می‌کرد: «امروز امام زمان(عج) جز این خدمت را از کسی نمی‌پذیرد و چیزی جز این انتظار ندارد. تکلیف شرعی و دینی همه ما آن است که با بهاییت مبارزه کنید.» به همین دلیل «انجمن خیریه حجتیه مهدویه» را تاسیس کرد.[4]

در رابطه با اینکه چرا شیخ محمود حلبی دست به مبارزه علیه بهائیت را شروع کرد سه نظریه وجود دارد: برخی می­گویند به علت گرایش دوستش سید عباس علوی به گروه بهاییت، او تصمیم گرفت با بهاییان مبارزه کند.[5] عده­ای دیگر اعتقاد دارند بعد از کودتای 28 مرداد به علت سرخوردگی سیاسی، دست از فعالیت­های مبارزاتی برداشت و انجمن حجتیه که فقط مبارزه فرهنگی انجام می­داد را تاسیس کرد.[6] اما خود انجمنی­ها بر این باور هستند که شیخ محمود حلبی خواب امام زمان را می­بیند و به دستور امام زمان برای دفع خطر بهاییت انجمن را تاسیس می­کند.[7]

اساسنامه انجمن دارای یک فصل، دو ماده، هشت بند و دو تبصره بود؛ تبصره یک عبارت است از اینکه، هدف انجمن تا ظهور موعود غیرقابل تغییر است. در تبصره دو آمده است: «انجمن به هیچ‌وجه در امور سیاسی مداخله نخواهد داشت و نیز مسوولیت هرنوع دخالتی را در زمینه سیاسی که از طرف افراد منتسب به انجمن صورت گیرد بر عهده نخواهد داشت.» در اساسنامه فقط مبارزه علمی با بهاییان در چهار چوب قانون ذکر شده است.[8]

 انجمن حجتیه در شهرهای مختلفی مثل بجنورد، سبزوار، اصفهان، قزوین، رشت، لنگرود، خوی، مراغه، بناب، کرمانشاه، کرج، خرم­آباد، بندرعباس، کرمان، سیرجان، رفسنجان، شیراز، کاشان و... شعباتی داشت که فعالیت آنها به این گستردگی نبود.[9] رسول جعفریان در کتاب «جریان­ها و سازمانهای مذهبی در ایران» در این­باره می­نویسد: «انجمن در هر شهری، دفتری داشت که تحت عنوان بیت (بیت امام زمان) شناخته می­شد. این بیت مسئولی داشت که زیر نظر وی سه گروه تدریس، تحقیق و ارشاد فعالیت می­کردند. گروه نخست به آموزش نیروها در سه مرحله ابتدایی، متوسط و عالی می­پرداختند؛ گروه دوم در پی یافتن افرادی از مسلمانان بودند که تحت تاثیر بهایی­ها به این آیین گرویده بودند و گروه سوم کار ارشاد این افراد را با شیوه­های خاص خود دنبال می­کرد. سخنرانی­های عمومی نیز در محافلی که بیشتر منازل بود، برگزار می­گردید. بیشتر افرادی که از بهاییت برمی­گفتند، توبه­ نامه و تبرا­ نامه­ای می­نوشتند که متن بسیاری از آنها در یک مجموعه در کتابخانه آستان قدس نگهداری می­شود. جلسات عمومی اغلب توسط سخنرانانی اداره می­شد که خود انجمن تربیت کرده بود و نکته قابل توجه آنکه آشکارا این افراد غیرروحانی بودند. انجمن در این­باره استدلال­های ویژه خود را داشت». شاید یکی از دلایل انجمنی­ها برای غیرروحانی بودن مبلغینشان که اغلب نیز نام مستعار داشتند، جلوگیری از ضایع شدن روحانیون بود.[10]
 

منابع مالی انجمن

خیرین: بعضی از افراد متدین به انجمن کمک­های مالی می­کردند. تعدادی از آنها خانواده کسانی بودند که انجمن آنها را جذب کرده بود. یکی از استراتژیک­های انجمن برای جذب جوانان، موقعیت خانوادگی آنان بود. اگر جوانی علاوه بر دیگر معیارها در خانواده­ای ثروتمند زندگی می­کرد و یا اقوامش مسئولیتی داشتند، نام او در صدر لیست اسامی نیروهای شایسته جذب قرار می­گرفت. چراکه بخشی از بودجه این تشکیلات از این طریق تامین شده و بسیاری از مشکلات نیز، به وسیله رابطه­ای در قالب تقیه مرتفع می­شد.

وجوهات شرعی: پیشینه مثبت مراجع وقت نسبت به شیخ محمود حلبی از سویی و نفس مبارزه با بهاییت از سوی دیگر سبب می شد تا اکثر مراجع، اجازه­ی استفاده از وجوهات شرعی را برای او صادر نمایند. آیات عظام سیدمحمدرضا گلپایگانی، سیدشهاب­الدین مرعشی نجفی، سیدکاظم شریعتمداری، سیدابوالقاسم خویی، شیخ بها­الدین محلاتی، سیدعبدالله شیرازی و حتی امام خمینی از جمله این مراجع هستند.[11] اما مدت تایید رسمی امام از انجمن، حتی به یکسال هم کشیده نشد.[12] امام خمینی در سال 1350 در پاسخ به نامه محمدعلی گرامی که خواستار اعلام نظر در مورد وضع انجمن حجتیه و مؤسس آن شده بود، چنین نوشته ‏اند: «شخصی که (شیخ محمود حلبی) مرقوم شده بود: جلساتش ضررهایی دارد، از وقتی مطلع شده‏ ام تأییدی از او نکرده‏ ام و ان‏شاءاللّه‏ تعالی نمی‏کنم».[13] انجمن بعد از آنکه امام اجازه استفاده وجوهات شرعی را ندادند به سراغ آیت­ الله خویی می­روند. هاشمی رفسنجانی در خاطراتش به این موضوع اشاره می­کند: «امام اول اجازه استفاده از سهم امام را گویا به اینها (انجمن حجتیه) داده بودند و بعد پس گرفتند. یکی از مدرسین قم از امام پرسید و امام جواب دادند که نه، سهم امام نمی­شود به اینها داد. و طبعا آنها هم دنبال آقای خویی می‏گشتند»[14]
  

منابع
[1]-  خاطرات علی­اکبر ناطق نوری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، ص109
[2]-  عالم جاودان استاد شهید مرتضی مطهری (یاران امام به روایت ساواک، کتاب 31)، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ص235
[3]- از انجمن پیروان قرآن تا انجمن حجتیه، حیدر رحیم­پور، طرح فردا، چاپ دوم، 1388، ص35
[4]-  همان ص91
[5]- درسنامه انجمن حجتیه، رضا اکبری آهنگر، موسسه راهبردی حق پژوهی، ص13
[6]- تاریخچه و تفکرات انجمن حجتیه، اکبری آهنگر رضا، سوره مهر، ص27
[7]- همان، ص28
[8]-  شناخت حزب قاعدین زمان، عماد الدین باقی، ص73
[9]- همان ص45
[10]- جریان­ها و سازمان­های مذهبی، رسول جعفریان، نشرعلم، چاپ سیزدهم، ص531
[11]- در شناخت حزب قاعدین زمان، ص 282-292
[12]- صحیفه امام، ج2، ص299
[13]- خاطرات آیت­الله محمدعلی گرامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،ص358و403
[14] - صحیفه امام، ج2، ص299